فانتزی جدید

فانتزیم اینه که؛یه روزکه داریم بااکیپمون(آرا اس ام اسی ها[داداشا و آبجیای گلمو میگم^__^])توی پارک قدم میزنیم، اتفاقی الهام خانومو ببینیم که دمپایی ابری خیس بدست داره داش کامرانو دنبال میکنهداش کامی ب ما میرسه با لب و لوچه ی آویزون که تف ازش میچکه زل بزنه تو چشمای هممون و با بغض بگه ؛غلط کردم به همین دکمه اینترمون که یه ماه آذوقه غذایی توش ذخیره کردم قسم دیگه دس به موزای دسر نمیزنم…همین لحظه الهام از راه برسه و با وساطت اکیپ این قضیه ختم بخیر شه ماهم خوشحال و خندان بشینیم تو پارک .یهوهمه یه دفعه ببینم سرو صدا میاد برگردم بگم_امیرمحمدوسایلار مگه دستم بهتون نرسه شما باز شماره دادین …امیر21 برو منطقه پسرا فک نکن خودتو بین دخترا قایم کردی نمی‌بینمت عه…یه لحظه ببینم عباس کو؟…تو همین لحظه سلنا با یه شروار کردی صورتی قلب قلبی و یه بلیز صورتی که روش نوشته just abbas با کفشایی که بوی پِهِن میده از راه برسه و یه قری به موهاش که داره ازشون شیر میچکه بده و با ناز بگه عباااااااس بعد داش عباس مث پلنگ زخمی از راه برسه و از پشتش داد بزنه :سَرت تو کالبااااااس…بعد سلنا برگرده بگه…
ادامه در پست بعدی
اگه بالای ۱۰۰۰ لایک بخوره بقیشو میذارم

فانتزی

یکی از فانتزیام اینه که با اولین پرواز برم آمریکا و سلنا گومز که دیدم برم جلو با دستمال بی هوشی بیهوشش
کنم بعدش به عنوان گروگان وارد صندوق عقب ماشین کنم و بعد ببرمش جای پرت وبعد دست و پاشو ببندم وبعدش ماسک بزنم و هدفون تغییر صدا به خودم وصل کنم و وقتی بهوش آمد با اسلحه بیام جلو و بگم که اگه بامن نیای ایران و از این کارای زشت و بی ادبانت دست بر نداری منم مجبور میشم بکشمت و کاری کنم که حتی پزشک قانونی هم نتونه تشخیصت بده و در اون هنگام زنگ بزنم به آدمام بگم بیان و هوامو داشته باشن و با اولین پرواز بیام ایران و در اون هنگام که داریم چمدون های سلنا رو میاریم که بزاریمش تو ماشین یه هو پلیسا بریزن جلوم و ازم دلیل آوردن سلنا ازم بپرسن و منم بگم که آوردم که مسلمان شه و از این کار ها زشت و ناپسند در موزیک ویدیو ها دست برداره و در حین صحبت با پلیسا جاستین بیبر پیداش بشه و بگه که اگه پلیسا بزارن من نمیزارم که حتی یک ذره از مسلمانی تو خونش باشه و باید برگرده و من تو اون حین صحبت هفت تیرمو در بیارم و بکشمش و پلیسا که دارن برام پرونده میسازن منم برگردم به افرادام بگم سلنا رو به شما سپردم خواهشن ببرینش پیش پدرم و مادرم و بهش بگین سیاصیف گفت این شما تا زمانی پسرتون زندان اینو مسلمان کنین و بعد هم در آخر سلنا به اون کارهای زشتش توبه کنه و مسلمان شه و منم بعد دو سال که از زندان که آمدم بیرون سلنا و پدرم و مادرم از دیدنم خوشحال شن و سلنا بگه که مرسی که منو با پدر و مادرت آشنا کردی و اونا منو مسلمان کردن و منم بگم که خواهش این حرفا چیه هر باشه بالاخره تو زن خونه من میشی و شب آن روز هم با سلنا ازدواج کنم و همه چی بخیر خوشی تموم شه
خداییش نامردین اگه لایک نکنین مگه من چیم از عباس مستقیم کمه

فانتزی جدید

یکی از فانتزی های من اینه که یه دوست داشته باشم اسم پسرش غلام باشه.بعد بیان خواستگاریه دختر من.بعد پدر دوماد بگه پسرم غلامتونه!
منم بگم نه غلام خودتونه ….خخخخ

منبع:

http://buy-eessay-online.com

اس ام اس من فانتزی

علامت اختصاصی الطایر
یکی از فانتزیای معکوسمم اینه که یه شب که دارم با داش عباس ولکردی میکنم سلنا بهش بزنگه بگه کجایی ذلیل شده بچه تو خودش ریده بدو براش
پوشاک بیار بعد قطع کنه.منم به عباس بگم خاک توسر زن ذلیلت دومتر بعد
تیلور بم زنگ بزنه
من سلام عشقم چطوری
اون خفه شو بابا دارم از گرسنگی میمیرم بدو برامون فلافل بگیر بیار و قطع کنه
بعد عباس هم هاهاها بخنده و بگه توکه از من بدتری بعد بش بگم
shut up abas iam hot dog & you are cold dog
اونم بزنه تو ذووقش بخواد اسید پاشی کنه که من فکرشومیخونم و همزمان
روهم اسید میپاشیمو تو اسید محو میشیم
دوستان:الطایر بچه علاس چی شد بعله عباس ومن دیگه کاری به زنامون
نداریم بیوه شدن خخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخخ

فانتزی من اینه که یه گروه خطرناکی که میخوان یه قرص رو آزمایش کنن برادرم رو واسه آزمایش بدزدن . بعد منم با شال سیاه ، مانتو تنگ چسبون سیاه ، ساپورت سیاه و چکمه های سیاه تا زیر زانو برم دنبال داداشم ولی دیگه کار از کار گذشته و داداشم واسه 5 ماه از دنیا محو میشه . بعد در همون حال یه گروه آدم خوبا که رقیب گروه خطرناک هستن منو پیدا کنن و منو تعلیم بدن . بعد 5 ماه به پایگاهشون حمله کنیم و برادرم که حالا به زمین برگشته رو نجات بدیم . بعد یهو رئیس آدم بدا در حالی که لت و پار شده و خون از سر و صورتش میچکه خنده ی مضحکانه ای بکنه و بگه : هه هه الان با بمب های ساعتی ای که همه جا نصب کردم همه رو به فنا میبرم .
و بعد یه دکمه ی قرمز رو بزنه و همه بریم رو هوا
.
.
.
.
.
خب فانتزی خوبی بود آخرشم مردم ^____^
اگه بالای 100 تا لایک بخوره داستانش میکنم میذارم اینترنت با اسم آزمایش
🙂

 

اس ام اس من فانتزی

فانتزی من اینه…….

چیه؟
فانتزی خودمه بهت نمیگم
مگه خودت فانتمادر و فانتخواهر نداری ؟
میای فانت مردمو میخونی؟
بی ادب
بگم سرهنگ بیاد تطبیقت کنه؟
ویدال،ایکاردی
بگم مدیر مدرستون بیاد؟

پست اولمه لایک بفرما

اس ام اس من فانتزی

 

منبع:

http://buy-eessay-online.com

 

فانتزیهام

یکی ازفانتزیام اینه روزآخرترم که نشستم سرکلاس
استادموقعی ک داره حضورغیاب میکنه اسم منوبخونه بعدباصدای پرازدرد و خسته بگم:«حاضر»
بعداستاد بگه آقاشما۱۰ جلسه غیبت داشتی حذفی ایندرس وایشاا…ترم بعد،بعدبلندشم و استادو نگاه کنم همینجوری که کلاس رفته تو سکوت آروم آروم برم سمت استاد….
بعدکه رسیدم جلوی استاد بگم:
ببین!منوازحذف کردن میترسونی؟
بعدمحکم بکوبم رومیز دادبزنم دلعنتی حرف بزن….منو از حذف کردن میترسونی؟
بعدبچه هامیان جدام کنن منواز استاد دورکنن
همینجوری که دارم ازکلاس میرم بیرون داد میزنم:
برواز خدابترس…….
من چیزی واسه ازدست دادن ندارم….
من زندگیموباختم لعنتی……
بعد همینطوری که همه کپ کردن یه کله محکم میکوبم به در
بعدش درخورد میشه بعدمن خونی ومالی از کلاس میرم بیرون
بعد کارگردان میگه کات….آفرین پسر آفرین
بعدمیاد جلو صورتمو میبوسه….من میگم مخلصیم..کاری بود که برمیومد دیگه همه تشویق سوت اصن یه حالی:)))))

فانتزیهام

توخیابون دارم بامخاطب خاصم قدم میزنم.بعد چنتاپسربهش تیکه میندازن.منم ک رگ گردنم اندازه سوسیس باد کرده برمیگردم ب پسره میگم جانم؟چی فرمودین؟اونام دوباره اون تیکه ای ک انداختنو تکرار میکنن،منم یهو دست مخاطب خاصم رو ول میکنمومیرم سمتشون.باهاشون درگیر میشموکتک کاری خفنی توخیابون راه می افته.بعد درحالیکه همشون نقش زمین شدن ومنم صورتم خونیشده پامیشموبالبخندمیرم سمت مخاطب خاصم،مردمم همه جمع شدن دوروبرمادارن واسه منوغیرتم هورامیکشن ک یهویکی ازون پسرایه تفنگ ازجیبش درمیاره وبه پشت من شلیک میکنه،اونم دوتاپشت سرهم عشقم دادمیکشه نههههههههه…منم می افتم روزانوهامو قبل ازاینکه بیفتم زمین مخاطب خاصم بغلم میکنه و میگه میکائیل تو بایدزنده بمونی من خیلی اذیتت کردم،منوببخش من همیشه عاشقت بودموهنوزم هستم.منم درحالیکه دارمنفسای آخرو میکشم بریده بریده میگم دوس…دوست دا….دارم…دارم…عز….یزم…..بعدش میمیرمواون فریادخیلی بلندی میزنه وتوبغل من گریه میکنه،از اون طرف،خورشیدخیلی آروم غروب میکنه وفقط صدای گریه های مخاطب خاصم ب گوش میرسه…

یکی از فانتزیام اینه که:
جراح ی بیمارستان باشم.بعد برم تو اتاق یک بیمارتاببینم حالش چطوره.همون موقع ک دارم معاینش میکنم یهو یه قاتل بیادداخل اتاقو دختره(بیمار)اونوببینه وجیغ بکشه.منم ک تازه متوجه قاتله شدم برگردموباهاش درگیرشم اون دختره هم داره همینطورجیغ میکشه،بعدقاتله یه چاقوازجیبش دربیاره وفروکنه تو شکمم.درحالیکه من دارم صاف توچشماش نگاه میکنم ودردداره منوازپامیندازه چنتادکتر بیان داخل(جیغ بیماراوناروکشونده اونجا)ومنوتواون وضع ببینن.بعدقاتل از اتاقفرار کنه وکسی دستش بهش نرسه.دکترابیان منوباتخت بیمارستانمون ببرن همون اتاق عملی ک امروز صبح من اونجا جراحی داشتم.توراهروهم اون خانم دکتری ک عاشق منه ولی تاحالابهم نگفته ولی من میدونم بیاددنبالمومن درحالیکه دارم کم کم ازهوش میرم دادبزنه نه دکترشمانبایدبخوابید،دکتر دکتر،تااینکه میرسیم اتاق عمل وهمون خانم دکترمسئولیت جراحی رو ب عهده میگیره ومنوجراحی میکنه.عملم باموفقیت انجام میشه و من زنده میمونم.وقتی تو اتاق ریکاوری ب هوش میام میبینم اون دکتره بالاسرمه.من دستمودرازمیکنم سمتشواونم دستمو میگیره و میگه دکتر من عاشقتونم..خیلی خوشحالم ک زنده موندید من تا آخر عمرم باهاتونم ومنم درحالیکه دارم ماسک اکسیژنو ازروی صورتم بر میدارم یه لبخند بزنمو بگم منم دوست دارم وهمیشه باهم باشیم.شادوخوشحال

فانتزیهام

منبع:

http://buy-eessay-online.com

فانتزی من اینه جدید

فانتزی من اینه که
اسم بچمو بزارم پرچم
بعد بفرستمش بره بالا پشت بوم
بعد که شوهرم پرسید پرچم کجاست؟
بگم : پرچم بالاست ^___^

فانتزی من اینه جدید

فانتزی من اینه که یه روز با عشقم بریم تو اتاقم درو ببندیم بشینیم با هم حرف بزنیم. اونم راجع به چی ؟ راجع به سلنا . پشت در هم بنویسیم ورود به اتاق مساویه با سلنای … مامانمم مشکوک بشه بیاد تو منم بپرم خارج سلنا رو بیارم جلو در با عشقم بریم پشت تخت لوکسم . ممان بیاد تو سلنا رو ببینه بعد … ………. بقیش پست بعدی هر چی بیشتر لایک بدید بقیش رو بامزه تر می نویسم… . ..

متن فانتزی

یکی از فانتزی های من اینه که این رمان نویس های اینترنتی دست از رمان نوشتن بر دارن.
حالا گذشته از زندگی های اشرافی شخصیت های رمان و قیافه های رویاییشون ، دختره برداشته هر چی لوازم آرایشی تو خونه داشتن رو صورتش خالی کرده بعد برگشته میگه : یه آرایش خیلی ملیح کردم. 😐
من دیگه حرفی ندارم…

فانتزی من اینه که یه روز بدون هیچ دلیل برم دکتر و بعد اینکه دکتر گفت هیچیت نیست به افق خیره بشم و بگم دکتر حاشیه سازی نکن

منبع:

http://buy-eessay-online.com

اس ام اس های خنده دار فانتزی

یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن، من هنوز دوستت دارمممم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق!!!

یکی از فانتزیام اینه که یه پیرمرد پولدار تصادف کنه و من برسونمش بیمارستان و نجاتش بدم، اونم با بچه هاش مشکل داشته باشه و تمام زندگیشو به نام من بزنه و بمیره ؛ وقتی بچه هاش منو پیدا میکنن که پولارو بگیرن ، همه پولارو بندازم جلوشون بگم بردارید نامردها ، اونی که با ارزش بود پدرتون بود …
اس ام اس های خنده دار

یکی از فانتزیام اینه که ازدواج کنم، بچه دار شیم، بچمون دختر باشه ، اسمشو بذاریم گیتا، بعد با زنم دعوا کنم و جول و پلاسش رو که خواست جمع کنه بره خونه باباش بهش بگم: هرچی میخوای ببری ببر ، فقط گیتارو با خودت نبر !!!

یکی از فانتزیام اینه که برم توی عروسی غریبه و موقعی که عروس میخواد بعله رو بگه یهو از وسط جمعیت داد برنم: نهههههههه باهاش ازدواج نکن، من هنوز دوستت دارمممم … بعد فامیلای دوماد جنازمو ببرن سمت افق!!!

یکی از فانتزیای مامانم اینه که بیاد تو اتاقم ببینه همه چی مرتبه …

یکی از فانتزیام اینه که توی یک مهمونی یهو وارد بشم و دخترا که دارن میوه پوست می کنن همه دستاشون رو ببرن !!!
و بعد از اینکه یِکَم نشستم ، پاشم حرکت کنم به سمت افق …

یکی از فانتزیام اینه که یه روز پشت تلفن توی جمع بگم خودمو با اولین پرواز میرسونم …

یکی دیگه از فانتزیام اینه :
سوار یه پیکان تاکسی بشم ، یه تراول ۵۰تومنی تا نخورده رو بدم به راننده…
راننده بگه آقا یه نفرید ؟؟؟
منم یه کم مکث کنم و با یه لبخند معنی دار بگم : خعلی وقته …
بعدش پیاده بشم و تو افق حرکت کنم !
راننده هم از پشت صدام بزنه آقا … آقا … آقا ، بقیه پولتون !!!
منم کُتمو بندازم رو دوشمو بی توجه به راننده تو تاریکیا محو بشم …

یکی از فانتزیام اینه که تو عروسی اقوام یهوووووووو داد بزنم :
داماد چقدر انتره ، عروس ازون بدتره”

اس ام اس های خنده دار فانتزی
بعد یه فانتزی دیگه دارم : یه جا که خیلی شلوغه گوشیم زنگ بخوره بگم : آره ، آره ، حواستون باشه ؛ “زنده می خوامش”

منبع:

فانتزی جدید

یکی از فانتزیام اینه که کنکور اول بشم بعد خبرنگارا بیان حمله کنن سمت من. بعدش تو ازدهام جمعیت محو شم برم پی کار خودم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که تو افق پنهان شم
بعد فانتزیایی که میان. تو افق محوشن رو با دمپایی ابری انقد بزنم که
صدای گرگ دربیارن تو افق…….
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فـانـتزیام اینه کــه
کنترل تلویزیون خونمونو بردارم
بـرم دم این مغازه های صـوتی تصویری،
این تلویزیونایی کـه گـذاشتن پشت ویترینو خاموش کنم !
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که توی یه پارک شلوغ شروع کنم به دویدن و همزمان با موبایلم بگم : لعنتیا تا من نگفتم هیچکس شلیک نکنه ،
کلی آدم بیگناه اینجا هست !
.

فانتزی

♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ که ﺑﺎ مخاطب خاصم دعوا ﮐﻨﻢ ﺑﻌﺪ ﮐﻪ ﺍﺯش ﻧﺎﺭﺍﺣﺖ ﺷﺪﻡ ﺳﯿﮕﺎﺭمو ﺭﻭﺷﻦ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻭﻗﺘﯽ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﻏﺮﻭﺏ ﻧﺎﭘﺪﯾﺪ ﻣﯿﺸﻢ ﻣﺎﺷﯿﻦ ﺑﺰﻧﻪ ﻟﻬﻢ ﮐﻨﻪ ﺑﻌﺪ مخاطب خاصم ﺑﺒﯿﻨﻪ و “ﭼﯿﺮﯾﮏ ﭼﯿﺮﯾﮏ ﭼﯿﺮﯾﮏ”(صدای کفششه!) ﺑﺪﻭﻭﻩ ﺑﯿﺎﺩ ﭘﯿﺸﻢ ﺑﮕﻪ آه ﺧﺪﺍی ﻣﻦ ! ﺗﻮ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻣﻨﻮ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺰﺍﺭﯼ … ﻣﻨﻢ ﺑﻬﺶ ﺑﮕﻢ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﯾﺮﻩ و بعدش ﺩﻭﺗﺎ ﺳﺮﻓﻪ ﮐﻨﻢ و ﺑﻤﯿﺮﻡ … پسره ﻫﻢ ﺍﺯ ﻧﺒﻮﺩ ﻣﻦ ﺧﻮﺩﮐﺸﯽ ﮐﻨﻪ !!!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که…
تو دانشگاه یکی از اساتید تهدیدم کنه ک بهت صفر میدم…
بعد منم در حضور همه برم جلوش سرمو بکوبم ب دیوار بگم…
منو از نمره میترسونی من زندگیمو باختم استاد…
برو از خدا بترس….
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
از فانتزیای اصلیم اینه که واسه یه سرماخوردگی ساده برم دکتر یهو بگن بیماری لاعلاج داری و فقط ۱ سال زنده میمونی ! منم ۱۱ماه با این راز تو سینم زندگی کنم تا اینکه یه روز که خیلی اطرافیان یا همکلاسیام اذیتم کردن این راز رو فاش کنم و همه تو بهت و حیرت به هم نگاه کنن و زبونشون بند بیاد … منم در همین حین صحنه رو به سمت نور افق ترک کنم و در نور محو بشم و هرچی صدام کنن و دنبالم بیان بهم نرسن و بقیه ی عمرشونو تو حسرت و غم و احساس عذاب زندگی کنن کصـافـطــا !!!
اخیرا هم به این شکل کاملش کردم :
بعد که ۱سال تموم شد به نحو عجیبی زنده بمونم و قیافه و هویتمو عوض کنم برم تو کلاس به عنوان یه شاگرد جدید بشینم که از خارج اومده ؛ بعد عذاب وجدانشونو ببینم حال کنم !
تخیل در حد جنگ ستارگان هندی
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که وقتی یک ثانیه مونده مایکروویو زمانش تموم شه، خاموشش کنم!
اصلا احساس خنثی کردن بمب تو ثانیه آخر بهم دست میده!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از عجیبترین فانتزیامم اینه
واسه امتحانا درس بخونم
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیامم اينه كه:
.
.
با لحن جدی و خسته
به یه دکتر بگم:
لطفا حاشیه نرو دکتر!!
بعد بلند شم و از پنجره مطبش به افق خیره بشم و بگم:
فقط بگو چند روز دیگه زنده می مونم؟؟
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
يكي از فانتزيام اينه كه وقتي يكي داره تو فانتزيش توي گرد غبار يا دود محو ميشه
از اون طرف دودا بگم پخخخخخخخخخخخخخخ بعد سكته ناقص بزنه بعد بميره
بعد منم تو چاهي كه از فرط خنده حفر كردم سقوط كنم
بعد اون دنيا يقمو بگيره از پل صراط پرتم كنه پائين!
♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦♦
یکی از فانتزیام اینه که سر جلسه امتحان بشیینم بعد با نگاه کردن به سوالات, پاینش بنویسم :
.
.
.فانتزی جدید
“مَردی نَبُوَد فتاده را پای زدن .. گر دست فتاده ای بگيری مَردی
بعد برگه رو تحویل بدم برم!!!
ما همچین آدمی هستیم….

منبع:

http://buy-eessay-online.com

اس ام اس یکی‌ از فانتزیام اینه که95

یکی از فانتزیام اینه که یه روز که دارم تو خیابون راه میرم یهو ببینم یه دزد اسلحه شو گذاشته رو شقیقه یه خانوم سانتی مانتال و میخواد کیفشو خالی کنه ، منم سریع بپرم بینشونو و درحالیکه دارم تفنگو ازش میگیرم باهاش درگیر شم و درحین درگیری یهو صدای شلیک شنیده شه و چند ثانیه هر دومون چشم تو چشم به هم نگاه کنیم و یهو دزده بخوره زمین و در حالیکه از شیکمش داره خون فواره میزنه من بگم : نهههههههه من نمیخواستم اینطوری شه … در همین حین پلیس از راه برسه و منو دستگیر کنه ! (شش ماه بعد)
تو دادگاه در حالیکه من دارم بی گناهیمو ثابت میکنم قاضی من رو مقصر بدونه و به قصاص محکوم کنه بعد در حالیکه من نا امید شدم یه نگاه به خانواده ام میندازم میبینم همه شون دارن گریه میکنن و یه نگاه به خانواده مقتول میکنم میبینم خون جلو چشاشونو گرفته سریع اونورو نیگا میکنم … بعد برمیگردم سپیده رو نگاه میکنم میبینم یه سر تکون میده به معنی خاک تو سرت ، عآخه به تو چه ربطی داشت نخود هر آش ؟؟؟ (بقیه شو یادم نمیاد عاخه شوکه شده بودم)
خلاصه روز اعدام فرا میرسه و منو میبرن برای اعدام ؛ بعد وقتی میخوان حکم رو اجرا کنن قاضی بهم میگه آخرین خواسته ات چیه ؟ منم میگم آخرین خواسته ام اینه که اعدامم نکنین ، بعد قاضی با همکاراش یه مشورت میکنه و با آخرین خواسته ام موافقت میکنه …
بعد منم میرم تو افق سحرگاهی محو میشم !
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یه BMW بخرم بعد آرمشو بِکَنم آرم پرایدو بچسبونم …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که یه روز که دارم با یه پالتوی مشکی و بلند از تو خیابون رد میشم ببینم یه نفرو میخواد ماشین زیر بگیره ، بپرم پرتش کنم اون ورو نجاتش بدم ، بعد طرف که بلند میشه ببینه دارم قدم زنان دور میشم ، داد بزنه بگه ببخشید شما ؟؟؟ منم یه لحظه وایسمو بدونه اینکه برگردم سرمو یکم بچرخونمو یه لبخند بزنمو بگم “یه رهگذر” بعد همون موقع تو افق محو بشم …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که برم خواستگاری پدر عروس ازم بپرسه خوب آقا دوماد عزیز ، خونه ، ماشین ، کار ، پول چیا دارن ؟ بعد منم قاطی کنم کلید هاچ بک رو پرت کنم تو صورتش بگم من اومدم خواستگاری ، نیومدم خرید و فروش ! پدره هم سویچ پرایدمو ببینه و یه برق خاصی تو چشاش بیاد بعدشم بیوفته به پام که بیا دخدرمو بگیرو همش مال‌ خودت و اینا … منم بی توجه پراید ۲۰ میلیونیم رو بیخیال شم و توی افق محو شم …
یه همچین آدم دست و دل بازی هستم من …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که دکترای حسابداری داشته باشم بعد یه روز صبح که دارم میرم بیرون در پارکینگو که باز میکنم که برم بیرون همزمان دختر همسایمون با ماشین بخواد بیاد داخل … بعد ماشینامون شاخ به شاخ بشن و از تو ماشین به هم خیره بشیم بعد عاشق بشیم بعد همون موقع همینجوری الکی به ضرب گلوله کلت کمری کالیبر ۵۰ کشته بشم و دختره پیاده بشه بیاد بغلم کنه بگه عزیزم تنهام نذار … منم در حالی که دارم جون میدم به افق خیره بشم بعد تموم کنم !
سوال شده که چرا دکترای حسابداری داشته باشم ؟ به نکته خوبی اشاره کردید ولی ۱۰۰بار گفتم تو مسائلی که به شما مربوط نیست دخالت نکنین !!! روحمم که رفت همون جای همیشگی تو افق …
.
.
.
یکی فانتزی های فرهنگیم اینه که دوست دارم یه فیلم بسازم که توش کاپیتان با صدایى آروم و به غایت مودبانه به ملواناش میگه لطفا لنگرها رو بکشید !
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که اگه این ترم مشروط شدم و بابام گفت چرا ؟ دستشو میگیرم می برم دانشگاه ردیف آخر میشینیم. بعد کلیپسای شصت سانتی این دخترارو نشونش میدم میگم چیزی رو تخته می بینی ؟ تو بودی مشروط نمیشدی ؟ از خدا بترس !
بعد یه سیگار روشن میکنم با بغض و مظلومانه میرم سمت غروب آفتاب و تو افق ناپدید میشم !
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که ﭘﯿﺮ ﮐﻪ ﺷﺪﻡ ﯾﻪ ﻋﺼﺎ ﺑﮕﯿﺮﻡ ﺩﺳﺘﻢ ﺑﺮﻡ ﺗﻮ ﭘﺎﺭﮎ ﺑﺸﯿﻨﻢ ﺑﻪ ﭘﯿﺮﻣﺮﺩﺍﯼ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﮕﻢ ﯾﻪ ﭘﺴﺮﻡ ﺁﻣﺮﯾﮑﺎ ﺩﮐﺘﺮﻩ یه ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﻡ ﺗﻮ ﺳﻮﺋﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﻨﻪ ! بعد رو کنم سمت افق و توی برگای سنگفرش پارک محو بشم !
.
.
.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺍﺯ ﺍﻓﻖ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺸﻢ ، ﻣﺤﻮ ﺧﺰ ﺷﺪ رفت !
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که سر میز شام وختی که همه دارن غذا میخورن من هی با غذام بازی کنم بعد بابام خَعلی باکلاس بهم بگه آ قربونش برم چرا غذاتو نمیخوری ؟ بعد من با یه لبخند ملیح بگم مرسی پدر میل ندارم … ولی لامصب یا همیشه مِث گاو میخورم یا بابام یه خورده سنگین برخورد میکنه و کلمات رکیک استفاده میکنه که چون اینجا خونواده نشسته از گفتنش معذورم …
.
.اس ام اس یکی‌ از فانتزیام اینه که95

یکی از فانتزیام اینه که تو مِه پنهان شم بعد فانتزیایی که میان تو مِه محو بشن رو با دمپایی ابری خیس اونقد بزنم که صدا سگ دربیارن تو مه !!!
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که با مخاطب خاصم تو خیابون راه برم بعد یه پسره بیاد تیکه بندازه منم عین این فیلما وایسم یواش برگردم و بگم : “هی پسر … چیزی گفتی ؟” پسره هم با پررویی بگه آره و بعد با هم گلاویز بشیم و خیلی سنگین همدیگه رو بزنیم و مخاطب خاصم هی جیغ و داد و گریه. ملت دورمون اصن خیلی خفن ، بعد که پسر رو زدم با لباس خاکی برمیگردم یه لبخند نرم میزنم و میرم سمت مخاطبم. نزدیکش که میشم صدای گلوله میاد و من میوفتم رو زانوهام … نگو پسره اسلحه داشته و با سر و صورت خونی نفسای آخرو میزنه و میمیره … مخاطب خاصمم منو بغل میکنه و فریاد زنان میگه:”نــــــــــــــــــــــه” منم میگم : “دیدار به قیامت عزیزم” و میوفتم و جان به جان آفرین تسلیم میکنم …
خداییش حقمو خوردن ، من لایق اسکارم ، اصغر خدا ازت نگذره …
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه مامور شهرداری بشم و یه کیف پر از پول پیدا کنم برم تو افق همشو خرج کنم ؛ همش که نباید فانتزی آموزنده باشه !!!
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که تو محلمون ۱۰تا پسر غریبه به دختر همسایمون تیکه بندازن و من غیرتی بشم کله کنم برم براشون ۱۰تاشونو لت و پار کنم و بعد بهشون بگم “خودتون خواستین من دعوا نداشتم” ، بعد دختر همسایه این صحنه رو ببینه کف و تف قاطی کنه تا میخواد بیاد سمتم که ازم قدردانی کنه یهو مادرش با چادر گُل گُلی از خونه بیاد بیرون و ببینه ۱۰نفر پاره پوره رو زمین دارن خاک میخورن ، متوجه جریان میشه و با یه حالت بغض آلود بیاد سمتم بگه داماد من …
من : بله مادر ؟
بگه : من همیشه آرزو داشتم همچین پسر رخشی داشتم !
من : ولی مادرم تو همیشه به چشم یه پسر بد منو نگاه میکردی ، تو همیشه یه کاری میکردی که آمارم پیش بقیه همسایه ها خراب باشه ، تو به من تهمت میزدی (با صدای آلن دلون)
در همین حین یهو صدای کف زدن به گوشم میرسه ، برگردم ببینم ۲۴۹ نفر دارن برام کف میزنن به خاطر جان فدایی و دیالوگ زیبام ، بعد یهو ببینم یه افق داره از سمت راستم میاد ، دوست داشتم بیشتر دیالوگ بگم که همسایه ها بیشتر کف بزنن ولی مجبور شدم تا افق نرفته توش محو بشم ….
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که سوار اتوبوس باشم یکی با عجله سوار بشه و کارتش شارژ نداشته باشه بعد هی دنبال یکی باشه که براش کارت بزنه و بعد برسه به من ، منم دستمو بکنم تو جیبمو کارتمو در بیارم بدم بهش که کارت بکشه ، بعد من همون موقع ایستگاه پیاده شمو کارتمم ازش پس نگیرم و اون داد بزنه حداقل اسمتو بگو ؟؟؟
منم محل ندمو تو عمود محو شم ! (افق دیگه جا نداره)
.
.
.
هزار بار گفتم همه با هم نرین تو افق فانتزیا قاطی میشه کصافطا …
یکی پراید میخواسته حامله شده !
.
.
.
یکی از فانتزیام اینه که با یه دختر فقیر دوست بشم بعد دو سه ماه که فهمید عاشقشم بگه که دختر بزرگترین تاجر ایرانه و داشته عشق منو امتحان میکرده ! بعد منم ناراحت شم باهاش کات کنم …
.
.
.
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ :
عههه ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﯿﯿﻢ ﮐﻮﻭﻭﻭﻭ ؟
ﺁﻗﺎ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﯿﻢ ﻧﯿﺴﺖ …
ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﻤﻮ ﺩﺯﺩﯾﺪﻥ ، مردم کمک !
.
.فانتزی
.
یکی از فانتزی هام اینه که راننده تاکسی باشم بعد یه مسافر سوار کنم و تو یه جای شلوغ پیادش کنم و وقتی که پیاده شد کیفش رو جا بزاره و وقتی کیف رو که میگیرم دستم یه صدای جیک جیک ازش بشنوم و وقتی که خوب نگاش کنم ببینم یه بمب توشه ، منم سریع گازش رو بگیرم خودم رو برسون به دریایی که نزدیک اون منطقست و گازشو بگیرم ماشینو با بمب پرت کنم تو دریا منم خودم قبل از اون بپرم پایین و همین که ماشین افتاد تو اب منفجر بشه و همین که بلند شدم مردم شروع کنن به دست زدن برام ؛ منم با غرور تمام تو افق به سمت اداره بیمه غیب بشم !