فانتزی

فانتزی های من …

یکی از فانتزیام اینه که :
بابام ساعت ۴ صبح بیدارم کنه و بگه : پاشو سحره !
منم بیدار شم !
و به خوبی و خوشی سحری بخورم !
شما مشکلی داری !؟
چرا تو حریم خصوسی مردم دخالت می کنی آخه ?

یکی از فانتزیام اینه که
اسم بچم رو بذارم سپنتا !
وقتی خانوم معلمشون صداش میکنه سپنتا !
کل بچه های کلاس یک صدا بگن ۱۵ تا ?
?

یکی از فانتزیامم اینه شام املت داشته باشیم بعد با گوشیم *۱۱۱# رو بگیرم املتمون تبدیل به پیتزا شه !
الان تابلوئه شام املت داریم ولی خطم همراه اولِ یا بیشتر توضیح بدم ؟ ?

یکی از فانتزیام اینه که برم با اسلحه تو یه بانک چند تا تیر هوایی بزنم بعد و بگم همه بخوابین رو زمین ( در اون حین دخدر همسایمون هم تو گروگان ها باشه ، بنده خدا اومده شهریه دانشگاهشو بریزه ! )
یه ساک بدم به متصدی بانک و بگم هرچی پول هست بزیز تو ساک !
در حالی که داره پولارو جمع میکنه ، صدامو تغییر بدم و اسلحه رو بگیرم سمت دخدر همسایه و بگم بیا اینجا ببینم ! بعد اونم با ترس و لرز میاد ، میگم دانشجویی شما ؟ میگه عآره ، به خدا اومدم شهریه ام رو بریزم !
بگم عــه ! پس اومدی شهریه بریزی پس ؟ اونم بگه عآره !
بعد به متصدی میگم هی ، یارو ، شهریه این خانوم رو هم همین الان بریز ، فیش دخدر همسایه رو هم میدم بهش که مهر بزنه و تایید بانکی کنه که بعدا داستان نشه ?
در همین حال که من حواسم پرت شده ، متصدی وسوسه بشه بخواد دکمه دزدگیر رو بزنه !
بعد متوجه شم و یه تیر بزنم بهش ، اونم در حالیکه داره جون میده یهو دکمه رو بزنه !
بعد پلیسا متوجه شن و بریزن محاصرم کنن و رئیس پلیسا با یه بلندگو داد بزنه بگه اینجا محاصره شدی هیچ راه فراری نداری خودتو تسلیم کن !
بعد منم بگم اگه تا ۳۰ دیقه دیگه یه هلیکوپتر برام نفرسین یکی یکی گروگانارو میکشم ، پلیسا هم قبول کنن و یه هلیکوپتر بفرستن و من در حالیکه یه ساک پر از پول و با یه گروگان به سمت هلیکوپتر میرم یهو از پشت با تیر بزنن منو بعد ساک پر از پول پخش بشه تو هوا و مردم تمام پولارو وردارن و شلوغ پلوغ بشه اوضاع !
بعد منم با حالت دراز کش در حالی که همینجوری داره خون از بدنم میره ، خودمو سمت هلیکوپتر برسونم و برم تو افق محو شم ?
شاید بگید دخدر همسایه چی شد ؟
من به یارو گفتم شهریه اش رو اوکی کنه ، تا دخدر همسایه بره خانوم مهندس شه ، فرد مفیدی واسه جامع اش بشه ، و همچنین شاید تو فانتزی های بعدی کمکم کنه ?
پیام اخلاقی :
من خودم به خاطر نداشتن شغل مناسب مجبور به این کار شدم ، الانم پشیمونم
به خانواده ها هم توصیه میکنم مراقب فرزنداشون و تغییر رفتار اون ها باشن و همیشه با مامورین زحمت کش نیروی انتظامی همکاری و تعامل داشته باشن ?

یکی از فانتزیام اینه که با یه بوکسور دعوام بشه بعد برای انتقام برم تو یکی از مسابقاتی که شرکت کرده ثبت نام کنم بعد برم مسابقه بدم همرو شکست بدم اونم همرو شکست بده . . .
همش با هم چشم تو چشم باشیم و برسیم فینال ، اونم تا حد مرگ منو بزنه ؛ همش هم به نقاطی که آسیب دیدم بزنه ! بعد من با صورت خونی و کبود وقتی که فقط صدای سوت و تپش قلبمو میشنوم یاد حرفای پدر مرحومم بیفتم ! مخاطب خاصمو کنار رینگ ببینم که با گریه میگه : حاجی دیگه ادامه نده که در این حین یهو خر شم و پاشم بزنم دهن بوکسورو آسفالت کنم و داور دستمو بگیره بالا و مسابقه رو ببرم !

ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﻓﺎﻧﺘﺰﯾﺎﻡ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
ﯾﻪ ﻗﻮﻃﯽ ﻧﺎﺭﻧﺠﯽ ﺑﺨﺮﻡ ﻭ ﺗﻮﺵ ﺍﺳﻤﺎﺭﺗﯿﺰ ﺑﺮﯾﺰﻡ !
ﺑﻌﺪ ﻫﺮﻭﻗﺖ ﺳﺮﺩﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﻤﻮ ﯾﮑﯽ ﺍﺯﻡ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﯽ ﺷﺪﻩ ؟
ﺑﮕﻢ : ” ﭼﯿﺰﯼ ﻧﯿﺴﺖ ، ﻫﻤﻮﻥ ﺳﺮﺩﺭﺩﻫﺎﯼ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ . . . ”
ﺑﻌﺪﻡ ﭼﻨﺪﺗﺎﺷﻮ ﺑﺨﻮﺭﻡ ﺑﮕﻢ : ﺁﺁﺁﺁﺁﺁﻩ |:
ﻻﻣﺼﺐ ، ﻋﻨﺪﻩ ﮐﻼﺳﻪ !
خخخخخخخخخخخ

یکی از فانتزیام اینه که
در حال رد شدن از خیابون هستم ، یه لحظه چشام سیاه میشه !
چشم هامو باز میکنم ، می بینیم ۳،۴ نفر دورم جمع شدن ، میگن حالت خوبه !؟
به نظر میاد تصادف کردم ، در حالی که همه نگران حال منم ، یکی میپرسه آقا شما اسمت چیه ؟ یه شماره تماسی از خانواده ، چیزی . . .
هرچی فکر میکنم چیزی یادم نمیاد !
آخرین چیزی که یادم میاد اینه که یه موتوری خلاف اومد و بهم زد ، بعد دیگه هیچی نفهمیدم . . .
یهو یکی میاد وسط ، داد میزنه ، وایی ، عباص ، چه بلایی سرت اومده عآخه ؟
بله صدای دخدر همسایه است ، صداش آشناس ولی نمیدونم دخدر کدوم همسایس ?
در همین حال . . .
در همین حال . . .
ای بابا ?
چرا یادم نمیاد ?
آقا من حافظمو از دست دادم جدی جدی ?
چی میخواید از جونم عآخه ?
کمک کنید حافظمو به دست بیارم به جای این مسخره بازیا ?

یکی از فانتزی های من اینه که دیگه به چیزای فانتزی فکر نکنم و یه کم جدی باشم ، ناسلامتی سنی ازم گذشته . . . ?

یکی از فانتزیام اینه که :
یه آموزشگاه تعلیم رانندگی بزنم ، رو درش هم بدم یه پارچه بزنن با متن زیر :
بانوانی که پارک دوبل را طی دوره ی یک ماهه فرا گیرند از پنجاه درصد تخفیف ویژه ی ما برخوردار خواهند شد ?

یکی از فانتزیای عجیبم اینه که
توی مراسم American Music Awards بین جمعیت نشسته باشم بغل Psy ( همونی کُره ایه که گانگنام استایلو خونده ) ، برگرده بهم بگه : داش عباص ، خداییش کارت خیلی درسته ها ، هلاکتم به مولا !
منم سوئیچ پرایدمو پرت کنم تو صورتش بگم : بیا بدبخت پاچه خوار !
فقط یادت باشه زیر صندلی راننده یه خورده پوست پسته ریخته اونارم تمیز کنی !!
بعدش رومو بکنم سمت Eminem و بگم : میبینی داداش ، یه مشت لاشخور دور مارو گرفتن ، هععععییییی . . .
از اونورم مدونا در حالی که روی صحنه داره با اصغر فرهادی دست میده و روبوسی میکه اعلام کنه : جایزه بهترین آلبوم سال ، جاستین بیبر !
جاستینم سریع بیاد روی صحنه و بگه چه آهنگی براتون بخونم ؟
منم از لابلای جمعیت داد بزنم : آهوی دارم خوشگله رو بخون ?
یهو سالن بره هوا و درعین نا باوری جاستین بیبر از تو جیبش یه قمه در بیاره این هوا ( دقیقا این هوا )
Eminem داد بزنه بگه : عباص T این پسره ی قـــــــمه داره ، بپا . . .
منم که دستم خالیه با گوشیم آهنگ ” قیصر ” مسعود کیمیایی رو میذارم و به جاستین میگم : گوش کن جـَـوون ، نامرد باید از بازوی آدم بترسه ، نه از چاقوش . . .
اونم که تحت تاثیر قرار گرفته و توی چشماش اشک مثلث زده میاد و بهم میگه : من میخوام تو رکاب شما باشم ، منم با بغض بگم : اول باید مرد بشی و رومو برگردونم . . .
اونم قمه رو بکنه تو قلبمو فرار کنه . در اون لحظه همه بیان بالا سرم من بگم : یه نخ سیگار بهم بدین !
۵۰cent میاد و بهم سیگار میده منم یه نیگا بهش میندازم و میگم : یادم نبود ، تو ترکم !
Eminem هم بگه : مرتیکه مارو اسکل کردی ؟
منم یه لبخند نرم بزنم و عینک سه بعدی بذارم رو چشمام و یه سلام نظامی بدم و بمیرم . تو اون کش و قوس محمد اصفهانی از لای جمعیت میاد بالا سرمو میخونه :
دنیارو با همه ی خوب و بدش
با همه زندونی های ابدش
پشت سر گذاشتن و رها شدن
رفتن و سری توی سرا شدن
تو همون حین هم زوم دوربین آروم آروم کم میشه و همه خانوادگی تو افق محو میشن . . .
سوالی نیست ؟
ممنون از اینکه این فرصت رو به بنده دادید !
با تچکر

فانتزی های من

یکی از فانتزی هام اینه که وقتی اعصابم خورده بزنم مخاطب خاصمو لهش کنم بعد پلیس بیاد منو بگیره بندازه زندان ، منم از زندان فرار کنم در حین فرار از پشت تیر بخورم و از هوش برم و وقتی به هوش میام ببینم روی ویلچر نشستم و از دماغ به پایین فلج شدم که درس عبرتی بشه برای سایرین !

یکی از فانتزیام اینه که یه فرش پونصد شونه بگیرم بعد هرشب سرمو بذارم رو یکی از شونه هاش . . .
فکر میکردم تحریم ها حداقل تا دوسال دیگه رو من اثر نذاره ?

یکی از فانتزیام اینه که
فردا اولین روز ماه رمضون ، این دخدر همسایه برامون آش بیاره ، من برم دم در ، یهو هول شه آش از دستش بیفته ، خلاصه زندگیمون رو گند برداره ?
بعد در حالی که صداش میلرزه بگه ببخشید عباص آغآ
منم صدام رو بندازم تو گلو و بگم :
نه بابا ، اشکال نداره ، پیش میاد دیگه ، فدای سرت !
بعد برم شلنگ آب رو بیارم ، یه جارو هم بهش بدم ، بگم اینجارو تمیز میکنی ، مثل اولش برق بیفته ?
والا به غرآن ، عآخه این زن زندگی میشه ؟ نمیشه دیگه
بعد داداشاش با چوب تا افق دنبالم کنم ?
ولی یه دخدر همسایه داریم ، اصن روزه نمیگرن که نذری بدن ، خدایا خانوادشون رو به راه راست هدایت کن ، قول میدم اگه آش از دستش افتاد خودم جلو درو تمیز کنم ?

فانتزی های ذهن من :
وقتی تنها میشی دوستاتو از اینترنت دانلود کنی !
روزا که پشه ها خوابن بری بالا سرشون ویز ویز کنی !
موهاتو بزنی قهر کنه درنیاد !
از خودت فرار کنی گم شی !
برق بره با بزرگترش بیاد !
اشتهات کور شه ببریش مدرسه نابینایان !

منبع:

http://buy-eessay-online.com